همسرش میگوید: "خیلی شوخ طبع بود و سر به سر همه میگذاشت. خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل شعر و آواز میخواند. عاشق حضرت زینب(ع) بود. همیشه دنبال این بود که برای امام حسین(ع) کار کند. به هیچ عنوان ظاهرسازی را دوست نداشت، شاید هر کسی ظاهر او را میدید فکر نمیکرد شهید شود. گاهی اوقات از ظاهر برخی مذهبی نماها انتقاد میکرد. ریاکاری را دوست نداشت. اهل تفریح هم بود. با هم گردش و کوه میرفتیم.
قبل از رفتنش به سوریه یک دفعه گفتم: «آقا میثم در این موقعیت میخواهی بروی؟ اجازه بده بچه به دنیا بیاید.» که گفت: «زهره! دلت میآید این حرف را بزنی؟ دلت میآید حضرت زینب(س) دوباره اسیری بکشد؟» بعد از این حرفش من دیگر هیچ چیزی نگفتم. خیلی مشتاق بود بچه به دنیا بیاید و او را ببیند و همیشه میگفت: «پس این بچه کی به دنیا میآید؟» خیلی دوست داشت دخترش را ببیند ولی عشقش به حضرت زینب(س) بیشتر بود. اگر بیشتر نبود اول صبر میکرد بچهاش به دنیا میآمد و بعد میرفت. اما دیگرهیچ چیز نمیتوانست جلوی او را بگیرد. عشق دفاع از حرم را داشت. شاید من هم در حد خیلی کم در این عشق شریکش بودم ولی خودش عاشقانه دوست داشت که برود."
هشت ماهگی شهید میثم نجفی
جشن تولد 15 سالگی
میثم نجفی و همسرش زهره نجفی
شهید میثم نجفی و همسرش زهره نجفی در سفر کاشان
پیکر مطهر شهید میثم نجفی در داخل قبر
پیکر مطهر شهید میثم نجفی در معراج شهدای تهران